بابا بزرگم دیشب اومده کنارم نشسته؛
سریع یکی زد پس کلم!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت: انقدی که تو چرت و پرت مینویسی تو این شبکه ها، اگه کتابی چیزی مطالعه میکردی الان دانشمند بودی!!!
گفتم: شما ازکجا میدونی؟!
گفت: من مهنازم! همونی که عصر باهاش چت میکردی!!!!!!!!!!
گفته بودم لب تر کند برایش میمیرم، اما نه تا اون حدکه لبانش رابا لب یگری ترکند...!!!
----------
این روز های سخت از هر انگشتم یک هنر می بارد! شب ها می بافم خیالت را روزها می کشم درد های نبودنت را و غروب ها هم وای غروب ها می رقصم با سازِ دلتنگی هایم...!!!
ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ: ﺩﻭﺭﺍﻫﯽ ﺑﯿﻦ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺳﺖ،
ﮔﺎﻫﯽ ﮐﺎﻣﻞ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪﯼ،
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ...!!!
------------
رفیق! پیراهنم را بزن بالا،
کمرم را دیدی؟
نترس چیزی نیست،
این ها فقط جای خنجرند، من نفهمیدم در رفاقت چه شد!
"تو مواظب باش"...!!!
یک داستان عبرت آموز:
فردی به دکتر مراجعه کرده بود.در حین معاینه،یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواد که مدارک نظام پزشکی شو ارائه بده.دکتر بازرس رو به کناری میکشه و پولی دست بازرس میزاره و میگه:من دکتر واقعی نیستم.شما این پول رو بگیر بی خیال شو.بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه.مریض یقهءبازرس رو میگیره و اعتراض میکنه.بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی.مریض لبخند تلخی میزنه و میگه:اتفاقا من هم دفترچه ام مال خودم نیست و مال یکی دیگه اس..
حال حکایت ما در جامعه مثل این داستانه.چون هرکدوم مون به نوعی آلوده هستیم،نمیتونیم جلوی فساد رو بگیریم.