روزی مردی فقیر،
با ظرفی پر از انگور،
نزد رسول الله آمد و آنرا به ایشان هدیه داد،
رسول خدا آن ظرف را گرفت و شروع کرد به خوردن انگور
و با خوردن هر دانه انگور تبسمی میکرد
و آن مرد از خوشحالی انگار بال در آورده و پرواز میکرد،
اصحاب رسول الله بنابه عادت منتظر این بودند که آنها را در خوردن شریک نماید . رسول الله همه انگورها را خورد و به آنها کوچکترین تعارفی نکرد .
مرد فقیر با خوشحالی فراوان از آنجا رفت .
یکی از اصحاب پرسید:
یا رسول الله عادت بر این داشتید که ما را در خوردن شریک میکردید،
اما این بار به تنهائی انگورها را خوردید !!
رسول خدا لبخندی زد و فرمود :
دیدید خوشحالی آن مرد وقتی انگورها را میخوردم؟
انگورها آنقدر تلخ بود،
که ترسیدم یکی از شما در خوردن ، تلخی نشان دهد و خوشحالی آن مرد به افسردگی مبدل شود .
" اللهم زین أخلاقنا با القرآن بحق محمد و آله "
هیچ وقت دل کسی رو نشکن ......
معلم بی حیا آمریکایی : هرکسی نمره ۲۰ بگیرد یک شب با او خواهم بود
استاد زبان برای اینکه فرهنگ مبتذل غرب را رواج دهد،به دانشجویان پیشنهاد شرم آوری داد که، اگر کسی امتحان پایان ترم را ۲۰ بگیرد من یک شب با او خواهم بود.
به گزارش شبکه مجازی آستان:یکی از دوستان قدیمی شهید بابایی ماجرایی را تعریف می کند که نشان دهنده این مطلب است: «آنهایی که به جایی رسیدند از اول مواظب خودشان بودند»
ماجرا از این قرار است:
در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شدم . در بدو ورود می بایستی یک سری آموزشها را در نیروی هوایی می دیدیم که از آن جمله آموزش زبان انگلیسی بود.این کلاس ها شروع آشنایی چندین ساله ی من با عباس بابایی بود…
ایشان شخصیت خاصی داشتند واز همه متمایز بودند. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند از جمله استاد کلاس زبان که یک زن آمریکایی بود.
این استاد زبان برای اینکه فرهنگ مبتذل غرب را رواج دهد،به دانشجویان پیشنهاد شرم آوری داد که، اگر کسی امتحان پایان ترم را ۲۰ بگیرد من یک شب با او خواهم بود.